کتاب دیالکتیک اجتماعی ـ نگرشی به مقوله فرهنگ و رفاه اجتماعی در جامعه ایران نویسنده : فاطمه وحدانی

ساخت وبلاگ

در شرایطی كه نوعی تغییر بنیادین در جهان‌نگری انسان مدرن در حال روی دادن است، نظریه‌های جامعه‌شناسی و اصل جامعه‌شناسی اثباتی نیازمند تجدید نظر می‌نُماید؛ نوعی تجدید نظر اصولی در فلسفه علوم اجتماعی، و پیوند دادن این تجدید نظر با دستاوردهای جامعه‌شناسی تجربی لازم است.

مقاومتی كه تا چندی پیش، بر سر راه این تحول در جامعه‌شناسی ایران به چشم می‌خورد، در سایر رشته‌های علوم اجتماعی و انسانی، همچون علوم سیاسی، تاریخ‌شناسی، جغرافیا، اقتصاد و روانشناسی مشهود نبود. در علوم سیاسی، موضوع فلسفه و اندیشه‌های سیاسی به عنوان بخش مهمی از نظریه سیاسی محسوب می‌شود و كمك زیادی به ادراكات تجربی ما از موضوعات سیاسی نموده است؛ موضوعاتی همچون قدرت، مشروعیت، فساد، عدالت، انصاف و…. همینطور در زمینه روانشناسی، ادراكات فلسفی در مورد آگاهی، خویشتن، ساختار روانی، و… نیز به كمك آمده‌اند. در زمینه سایر رشته‌های علوم انسانی، پایه، فنی و… نیز به همین ترتیب است

تمدن نیازمند فرهنگ است. زيرا تمدني مي تواند پايدار و سازنده باشد كه استوار بر فرهنگ آن ملت باشد، به عبارت ديگر تمدن بايد پشتوانه اي از فرهنگ ملي داشته باشد تا پايدار و سازگار با طبع آن ملت شود. فرهنگ سازنده تمدن هست اما تمدن تنها مي تواند جلوه گاه فرهنگ باشد نه سازنده آن(شعباني،  1388 : 45) اما بي شك اين دو واژه در بسط يكديگر در جوامع بي تاثير نبوده بلكه از جهاتي مكمل يكديگر محسوب مي شوند.

 

 

درکتاب فرهنگ علوم اجتماعی اولیور استلی برس تعریفی عام و کلی از دیالکتیک به عنوان یکی از ادوات فلسفه بدست می دهد : «  دیالکتیک عبارت است از نظریه ای در باره ی سرشت منطق که ضمنا" نظریه ی ساختها و تکامل جهان نیز هست . این نظریه را ایده آلیستها بعد از کانت ابداع کرده اند ( به نظر می رسد برخلاف این گفته  تاریخ تفکر دیالکتیکی به قرنها پیش و فلاسفه ی یونان باستان می رسد .) یعنی با فیشته آغاز گردید و در فلسفه ی هگل به اوج خود رسید . مارکس این مفهوم را از هگل گرفت و درزمینه های

تقریبا" متفاوتی به کار برد . کانت دو جنبه ی مختلف را در منطق از یکدیگر تفکیک کرده بود : آنالیتیک ، یا منطق فهم که هرگاه در باره ی داده های احساس به کار برده شود ، مایه ی شناخت جهان طبیعی و نمودی می شود و  دیالکتیک یا منطق استدلال که مستقل از تجربه عمل می کند و به خطا مدعی است که شناختی در باره ی نظم آنسو رونده /بودها ( نومن ها یا چیزهای بخودی خود ) به دست می دهد . هگل کارهای دیالکتیکی خرد را نه مرتبط با حوزه ی آنسورونده بلکه بیشتر مربوط به کل واقعیت تا به اجزای منتزع و ناقص شده ی آن تفسیر می کرد و به همین سبب آن را به دست دهنده ی شناختی حقیقی تر و ژرف تر از فهم دیالکتیکی می انگاشت ، که نه برای فلسفه بلکه برای علوم طبیعی و امور عملی زندگی روزمره کافی می شمرد . وانگهی او که واقعیت را همچون ماهیت جان یا روان تصور می کرد ، نوع فعالیتها و نحوه ی تکامل آن را ذاتا" عقلی یا منطقی می پنداشت . منطق استاندارد یا تحلیلی در این نظریه خشک و انتزاعی و تقریبا" مربوط به همبستگی های ثابت و تقابلهای انحصاری است . منطق دیالکتیکی تناقضها را تصادمات ثمربخش اندیشه هایی می انگارد که ممکن است از طریق ترکیب ( سنتز ) حقیقتی برتر از آنها بدست آید . مارکس به تنظیم این نظریه پرداخت کـه تفکر دیالکتیکی برای رسیدن به شناخت درست ضروری است و روند تاریخ را سیر تکامل دیالکتیکی می انگاشت که در آن انسان از طریق در هم شکستن نظامهای اجتماعی پر تضاد پیش می رود . »  همانگونه که بنظر می رسد در این تعریف بیشتر بر دیالکتیک تک اسلوبی قطبی تکیه شده و بیشتر به دیالکتیک در معنای مکتبی و نه تحلیلی خرده گرفته شده است .   

 در کتاب جامعه شناسی نظری نیز می خوانیم :  «  .  .  . دیالکتیک یعنی تنشی در یک نظام ، فرایندی که بوسیله ی آن تغییراتی براساس همان نقش و تضادهای حاصله رخ می دهد . و در تعریفی دیگر « دیالکتیک یعنی علم قوانین بسیار عمومی که بر گسترش و تکامل طبیعت ، جامعه و فکر حاکم است و به نظر هگل ؛ دیالکتیک زندگی و روح گسترش علمی است . » به عبارتی دیگر دیالکتیک  یعنی واقعیتِ در حرکت .  .  .  همانطور که گورویچ متذکر می گردد دیالکتیک حرکت و تغییر در یک کلّ یا تمامیت است .  .  . به این معنی تمام جهان هستی و بمراتب جهان اجتماعی ، یا جامعه ، یک دیالکتیک است . به این نحو تمام جامعه شناسان نیز زمانی که حرکت، تغییر ، گذار ، تحول و هرگونه پویایی اجتماعی را بخواهند بفهمند و یا تبیین کنند ، ناگزیر در شناختِ این واقعیت دیالکتیکی درگیرند ، چه نام این واقعیت را واقعیت دیالکتیکی بگذارند چه به یک هندسه ی دوتایی یا سه تایی باور پیدا کنند . پس ...   تغییر ، تحول و تکامل جوامع ، یا گذار تفکیک یافتگی جوامع ، یعنی تغییر و تحول منظم واقعیتهای دوگانه و بیشتر . »

ويژگيهاي يك جامعه مدرن...
ما را در سایت ويژگيهاي يك جامعه مدرن دنبال می کنید

برچسب : دیالکتیک,اجتماعی,اجتماعی,نویسنده, نویسنده : modernsociology بازدید : 167 تاريخ : دوشنبه 8 آبان 1396 ساعت: 21:44